پژوهش حاضر میکوشد به این سوال پاسخ دهد که نقش شناخت مخاطب در استفاده بهینه و مطلوب از کارکردهای مختلف تلویزیون چیست؟ در بررسی موضوع نخست به سیر تحول مفهوم مخاطب و تحولات مربوط به آن، در رسانههای جدید اشاره میشود. آنگاه به تحقیقات گذشته در این رابطه مورد بررسی قرار میگیرد. روش تحقیق، روش اسنادی است. پس از مطالعه دیدگاههای مختلف علمی در ارتباط با مخاطب و کارکردهای تلویزیون با تاکید بر نظریههای یادگیری و سایر نظریهها، نظریه شکلگیری ساختار مخاطبان "ویبول" و نظریه لاسول و نظریه کاتز گوریویچ و هاس مورد تایید قرار گرفت، که بین شناخت مخاطب و کارکردهای تلویزیون، رابطه وجود دارد و در نهایت از جنبههای تحقق مورد تایید قرار گرفت.